با آغاز سال تحصیلی و فرارسیدن فصل مدارس، همهمه و غوغایی فضای شهرها و روستاهای کشورمان را در برمی گیرد و برای آنان که جویای علم و دانش هستند بهاری دوباره در پاییز محسوب می شود. این روز بهانه ای است برای مراجعه به تاریخ مدارس در ایران از دیروز تا امروز ...
مسجد به عنوان یکی از مهم ترین مکان های عبادت، نخستین محل و پایگاه آموزش و پرورش در تاریخ ایران پس از اسلام است. در این مکان رهبران دینی مسلمانان، علاوه بر ترویج دین اسلام، به آموزش مبانی آن نیز می پرداختند.
مواردی که در مساجد تدریس می شد در آغاز فقط مسائل عبادی بود، مثل خواندن قرآن، حدیث، بحث در اصول دین و مذهب، تفسیر قوانین شرع (فقه)، که بعدها صرف و نحو زبان عربی، ادبیات عرب، منطق و علم کلام نیز بر این مواد افزوده شد.
به مرور زمان، مکتب خانه، به وجود آمد و محلی برای آموزش و تربیت کودکان 5 تا 6 سال شد. گرداننده امور مکتب خانه را معلم، مکتبدار، ادیب، مؤدِب و ملا یا آخوند می نامیدند. معمولا مکتبدار هر ماه مبلغ اندکی از هر شاگرد می گرفت و از این راه امرار معاش می کرد. امیران، اعیان و توانگران به دلیل نواقصی که مکتب داشت، ادیبی را که دارای علم بود، جهت تربیت فرزندان خود به استخدام در می آوردند.
به علت فراگیرنبودن زبان عربی به تدریج زبان فارسی به شکل کنونی رایج شد و با پدید آمدن آثار نظم و نثر و گسترش برنامه های درسی، مکتبخانههای مهمی پدید آمد که مرکز اصلی اشاعه علوم شدند و دانشمندان، ادیبان و شاعران بزرگی به جامعه آن روز تحویل دادند.
نخستین مدرسه توسط " ناصرکبیر"، امیر تبرستان( آمل) دایر و او در خانه خود محلی را برای تدریس اختصاص داد و خود نیز به تدریس مشغول شد.
مدارسی که در این شهر به وجود آمد، بعدها زمینه ساز مدارس مهمی در خراسان ازجمله نیشابور، سبزوار و... شد.
در تاریخ 1230 مدرسه "دارالفنون" به همت و تلاش امیر کبیر صدراعظم دوره ناصرالدین شاه قاجار به سبک مدارس عالی اروپا تاسیس شد که این مدرسه دارای هفت شعبه بود. او در ابتدا برای راه اندازی این مدرسه شش معلم اتریشی در زمینه پیاده نظام، سواره نظام، توپخانه، طب و جراحی، علم مهندسی وعلم معادن استخدام کرد.
به اعتقاد امیر کبیر، معلمان خارجی از دخالت در امور سیاسی کشور باید پرهیز می کردند و تنها می بایست به تدریس می پرداختند. به همین سبب با استخدام معلمین روسی، انگلیسی و فرانسوی مخالف بود.
مدارس نوین دیگری در ایران تاسیس شد از جمله در سال 1268 خورشیدی توسط " میرزا حسن رشدیه " در ششکلات تبریز بود که آوازه این مدرسه به دلیل سرعت آموزش، نظم مدرسه و توجه به علوم نوین در اندک زمانی در شهر پیچید و هر روز شمار شاگردان آن رو به افزایش گذاشت.
با تاسیس وزارت علوم در سال 1272 شمسی و انتخاب " علینقی میرزا اعتضادالسلطنه " به سمت وزیر علوم، شمار کمی مدارس بالا رفت. گذر از مکتب خانهها به مدارس شاید یکی از موضوعات مهم در تاریخ مشروطیت ایران به شمار رود، زیرا از آغاز مشروطه با توجه به اهمیت تعلیم و تعلم و افزایش سطح آگاهی جامعه، قانونی (آبانماه 1290ش) تصویب و به موجب آن آموزش اجباری برای هر ایرانی از هفت سالگی اجباری شد.
سال 1302 هجری خورشیدی، دوران سلطنت رضاشاه، وزارت فرهنگ تصمیم به اصلاح این مراکز تربیتی (مکتب خانه) گرفت. تأسیس مدرسه هنگامی رخ داد که ایرانیان در فکر یک حیات مستقل بودند و این گونه بود که مکتب خانه ها جای خود را، به مدارس دادند و در مردادماه 1322 خورشیدی نیز اجرای آموزش اجباری به تصویب مجلس ملی رسید و بر پایه آن می بایست در ظرف ده سال در همه کشور آموزش دبستانی اجرا می شد.
نخستین بار در سال 1324 مدرسهای مختص دختران به نام " مدرسه دوشیزگان " توسط بانو بیبی خانم وزیراف، گشایش یافت. اما اقدام جسورانه وی با مخالفت بسیاری روبرو شد به طوری که پارهای از مخالفان تصمیم به ویران کردن مدرسه گرفتند.
با مرور اجمالی نسبت به شیوه فعالیت مدارس از گذشته تا به امروز در می یابیم که شکل کنونی مدارس با پیشرفت علم و تکنولوژی تغییر کرده است. زیرا پیشرفت علوم در تمام جوانب زندگی اثر گذار است و نحوه تعلیم و تربیت در مدارس و حتی شکل گرداندن امورات مدارس نیز بی تاثیر از آن نخواهد بود. حضور رایانه و اینترنت در مدارس امروزی باعث شده است در آینده ای نه چندان دور شاهد مدارس مجازی باشیم. تعلیم و تربیت فرآیند پیچیده ای است که بنیان جامعه به طورمستقیم به آن بستگی دارد. به طور حتم جامعه ای می تواند مسیر پیشرفت و توسعه را طی کند که بتواند، نیروهای متخصص و کارآمد تربیت کند. این مسئولیت خطیر برعهده معلمین جامعه می باشد.
امروز، آغاز سال تحصیلی است در این روز مدرسه با قدوم معلمان و دانش آموزان بار دیگر پرطراوت می شود. در این روز معلمان و دانش آموزان با هم پیمان می بندند که در فضایی مملو از ایمان و پویایی برای آینده کشور ایران اسلامی تلاش نمایند.
گزارش: ایرنا
تابستان که به انتها می رسد باوزش بادهای پاییزی کم کم خود را برای رسیدن فصل سرد زمستان آماده می کنیم اما گویی کودکان و نوجوانان احساس دیگری را تجربه می کنند.
احساسی به لطافت بهار توام با شور و نشاط و حس نو شدن و تازگی را؛ حسی که ما و شما نام آن را بهار تعلیم و تربیت گذاشته ایم و به راستی نیز چنین است، بهاری که در آن درخت علم و دانش جوانه می زند و شوق یادگیری در هوای آن به مشام می رسد.
مدتی است که از جلوی هر مدرسه ای که می گذری زندگی و جنب و جوش از در و دیمار آن نمایان است، گویی تمام این دیوارها و کلاسها در انتظارحضور گرم و پرنشاط دانش آموزان ثانیه شماری می کنند.
حضوری که زندگی را در مدرسه دوباره معنا می کند و ماهیت وجود مدرسه را مقدس می دارد.
هر چند امروز در اغلب مدارس تخته های سیاه و و گچ های رنگی جای خود را به تخته وایت برد و ماژیک داده و نیمکت های چوبی سه ، چهار نفره با صندلی های یک نفره و نیمکت های نو عوض شده اند اما هنوز هوای کلاس همان حال و هوای دوست داشتنی است و عشق میان معلم و دانش آموز همان عشق دیرین.
از فردا کلاسها دیگر خالی و سوت و کور نیستند و مدارس از هیاهوی دانش آموزان شاد وسرحال پر می شود و هر توجه عابری را بخود جلب می کند.
بازارها نیز در آستانه مدارس شور و حالی دیگر دارد، در بازار بیش از هر زمان دیگری بچه هایی را می بینی که از شوق خرید کفش و لباس برای مدرسه لبریزند و از روح زندگی جاری.
ناخوآگاه با دیدن آنان که برق در چشمانشان می درخشد ، تو هم احساس و شور آن دوران را دوباره به یاد می آوری ، خاطرات مدرسه را خاطراتی که تلخی و شرینی هایش همه امروز شیرین تر از قبل برای مانده اند؛ خاطراتی که تو را دلتنگ مدرسه و میز و نیمکت و معلم می کند.
آه که چه دورانی بد و چه روزهای خوشی، نوشتن مشق شب و حل کردن مسئله ها ریاضی برای تو که کودکی بازیگوش بودی عذابی فراوان بود اما زنگ انشاء و زنگ ورزش از هر چیزی برایت دلنشین تر . . .
از فردا بچه ها به مدرسه می روند و دوباره ترافیک سنگی در خیابانهای شهر خودنمایی می کند و هر آنکس که هنوز بوی ماه مهر را نشنیده است را به خود می آورد.
مدارس امروز نسل آینده را تربیت می کنند و این نسل آینده ایران اسلامی را می سازد و برای این مهم همه بخش ها برنامه ریزی کرده اند و هر سازمان و دستگاه اجرایی درحیطه وظایف خود اقدامات لازم را انجام داده است.
مدیر کل آموزش و پرورش در این زمینه به خبرنگار ایرنا گفت: از روز سوم مهر ماه بیش از 10هزار واحد آموزشی میزبان یک میلیو ن و 107 هزاردانش آموز در سراسر استان هستند.
محمد تقی فخریان افزود: از اردیبهشت ماه امسال کار برنامه ریزی و آماده سازی مدارس برای آغاز سال تحصیلی 90-91 آغاز شده است.
وی گفت:بر این اساس دو کار عمده ساماندهی فضاهای آموزشی و ساماندهی فضاهای آموزشی با مطلوبیت بسیار زیاد انجام شده است.
وی اظهارداشت: بیش از 85 هزار معلم، دبیر و آموزگار و پرسنل این سازمان همزمان با آغاز مهر ماه کار خدمت به دانش آموزان را بر عهده دارند.
او گفت: همچنین امسال در راستای تاکیدات وزیر آموزش و پرورش مبنی بر یک شیفته شدن مدارس 85 درصد از دانش آموزان استان در نوبت صبح به مدرسه می روند که این رقم طی دو سال آینده به صفر خواهد رسید.
فخریان اظهارداشت:خوشبختانه امسال بیش از 85 درصد دانش آموزان به روش الکترونیکی ثبت نام کردند که این امر ما را به توسعه استفاده از تجهیزات الکترونیکی و تحقق مدارس هوشمند نزدیک می کند.
وی در پایان اظهار امیدواری کرد که سال تحصیلی 90-91 سال خوبی برای دانش آموزان و اولیاء آنان باشد .
برخی فیلمسازان سینمای ایران به لحاظ کمی کارنامه ای پربار نداشته اما از نظر کیفی در اوج قرار داشته اند که زنده یاد "سیف الله داد" یکی از شاخص ترین این فیلمسازان محسوب می شود.
سیف الله داد روز دوم مهر سال 1334 در خرمشهر به دنیا آمد و پس از پایان دوران دبیرستان و اخذ دیپلم وارد دانشگاه شیراز شد و در رشته جامعه شناسی به تحصیل پرداخت.
داد فعالیت های هنری خود را از رادیو آغاز کرد و با سمت سرپرست تولید رادیو و تلویزیون شیراز فعالیت خود را ادامه داد.
در سال های ابتدایی دهه 60، وی به سمت سینما گرایش بیشتری پیدا کرد و پس از آشنایی با "بهروز افخمی" که در آن دوران در صدا وسیما مشغول به کار بود، فیلم "زیر باران" را کلید زد که در ابتدا برای نمایش در سینما در نظر گرفته شده بود اما در یکی از شب های دهه فجر از تلویزیون پخش شد.
فیلم داستان کارمندی به نام "سماواتی" است که پس از دریافت حقوق معوق سه ماه خود، آن را در خیابان گم کرده و همه برنامه هایش برای پرداخت هزینه های زندگی به هم می ریزد.
"زیر باران" فیلم ساده و بی تکلفی است که پیام اخلاقی روشنی را درون خود دارد و برای انتقال آن به بینندگان تلاش بسیار می کند.
داد در ساخت این فیلم بیشتر به درونمایه اخلاقی داستان توجه کرده و به همین خاطر نیز از دیگر وجوه کار تا اندازه ای غافل شده است.
وی سه سال بعد، "کانی مانگا" یکی از بهترین فیلم های جنگی سینمای ایران که غنای تکنیکی قابل ملاحظه ای داشت را ساخت که با استقبال بسیار روبرو شد.
داد در این فیلم به سراغ وجه حادثه ای جنگ ایران و عراق رفت و داستان پرکششی را تدارک دید که با ساختار فنی قابل ملاحظه ای ترکیب شده است.
هواپیمایی عراقی در منطقه کردستان سقوط کرده و گروهی از تکاوران ایرانی به فرماندهی "سروان یاوری" برای دستگیری خلبان یاد شده به منطقه اعزام می شوند که در آنجا با گروهی از منافقین مسلح درگیر می شوند.
داد در دل این داستان جذاب، داستانک هایی را هم قرار داده که مهمترین آنها ناپدید شدن برادرش پس از آشنایی با سرکرده منافقین روبرویش است که جنبه شخصی ماجرا را پر رنگ تر کرده و به موازات داستان اصلی حرکت داده است.
صحنه های درگیری میان این دو گروه به لحاظ تکنیکی در سطح بالایی قرار داشته و نزدیکی بسیاری به نمونه های کلاسیک خود دارد.
البته نباید از بازی عالی "فرامرز قریبیان" و "علی ثابت" در دو جبهه خیر و شر به سادگی گذشت زیرا نقش مهمی در کیفیت بالای "کانی مانگا" داشته اند.
فیلم فوق در گیشه با استقبال عموم مواجه شده و دومین فیلم پرفروش سال لقب گرفت و در فهرست پر مخاطب ترین های تاریخ سینمای ایران به ثبت رسید.
داد پس از این موفقیت همه جانبه، در کمال تعجب چند سالی صندلی کارگردان را ترک کرد و به تدوین فیلم های کارگردانان جوان از جمله تهمینه میلانی، احمدرضا درویش و عزیز الله حمیدنژاد پرداخت.
در ابتدای دهه 70، داد به همراه "منوچهر محمدی" موسسه "سینا فیلم" را جهت تولید آثار سینمایی بنیان گذاشت که تهیه فیلم های "همسر"، "از کرخه تا راین" و "بازمانده" از محصولات آن به حساب می آید.
او سرانجام پس از هفت سال طلسم کارگردانی را شکسته و یکی بهترین آثار سینمای ایران را در رابطه با مظلومیت مردم فلسطین و قیام مردم این کشور بر ضد صهیونیست ها، با نام "بازمانده" ساخت که همچنان تازه و با طراوت جلوه می کند.
داد در نگارش فیلمنامه "بازمانده" به شیوه کلاسیک عمل کرده و ماجرای شهادت دکتر و همسرش به دست نظامیان اسراییلی را به گونه ای پرورانده که حس همدردی مخاطبان را برانگیخته و آنها را با شخصیت های اثر همراه و همدل سازد.
در "بازمانده" شخصیت پردازی در اوج قرار داشته و هیچیک از کاراکترها فاقد هویت نیستند که این امر در رابطه با "شمعون" نیز صدق می کند.
داد در سکانس پایانی فیلم فوق العاده عمل کرده و با تاکید روی انگشت های دست "فرحان" کوچک، پیام مقاومت مردم فلسطین را به بهترین شکل ممکن به مخاطبان منتقل کرده است.
وی در کار با بازیگران سوری نیز مسلط عمل کرده و بازی های روان و خارج از اغراق را از آنها که جزیی از ذات بازیگریشان به حساب می آید، اخذ کرده است.
داد در سال هایی که می توانست فیلم های ارزشمندی را به سینمای ایران عرضه کند، وارد بخش مدیریتی سینما شد و سکان معاونت امور سینمایی را بدست گرفت.
وی تا سال 1379 در سمت معاونت امور سینمایی کار کرد و پس از آن به علت بیماری کمتر به فعالیت های سینمایی پرداخت.
داد در دهه 80 فقط به مونتاژ فیلم "فرزند صبح" ساخته بهروز افخمی پرداخت که این نسخه مونتاژ شده نیز دستخوش تغییرات بسیار شد و نتیجه کار را نمی توان به داد منتسب دانست.
همچنین قرار بر ساخت یکی از بخش های فیلم "طهران - تهران" توسط داد بود که به علت شدت گرفتن بیماری فقط دو بخش از آن به کارگردانی داریوش مهرجویی و مهدی کرم پور ساخته شد.
سیف الله داد سرانجام روز ششم مرداد سال 1388 در سن 54 سالگی پس از سال ها مبارزه با بیماری سرطان به علت سکته قلبی در تهران درگذشت.
گزارش:ایرنا
سینمای دفاع مقدس در دهه 60، فیلمسازان بسیاری را به سینمای ایران هدیه کرد که از میان آنها برخی به ماندگاری و شهرت رسیدند که بدون شک "ابراهیم حاتمی کیا" از شاخص ترین آنها است.
این کارگردان روز دوم مهر سال 1340 در خانواده ای کاملا سنتی و مذهبی بدنیا آمد و پس از اتمام دوره دبیرستان وارد بازار کار شد.
او در همین ایام به فیلمبرداری با دوربین سوپر هشت علاقه مند شد و به تجربه هایی در این رابطه دست زد.
با آغاز جنگ تحمیلی، وی نیز عازم جبهه های نبرد شد و به عکاسی و تصویربرداری در جبهه ها مشغول شد.
در همین دوران وارد گروه "روایت فتح" به سرپرستی شهید "مرتضی آوینی" شد و تجربیات گرانبهایی را در رابطه با سینمای مستند به دست آورد که بعدها به شدت در فیلم های سینمایی به کارش آمد.
حاتمی کیا در سال 1364 نخستین کار سینمایی خود با عنوان "هویت" را با بازی "جلیل فرجاد" ساخت که بحث بازگشت به خویشتن در آن مطرح شده و به تحول تدریجی جوانی لاقید می پردازد.
تحولی برآمده از دل که شعاری و توخالی نبوده و به دل می نشیند. "هویت" خامی های بسیاری در زمینه های مختلف دارد که بخش عمده ای از آن به بی تجربگی حاتمی کیا در سینما باز می گشت.
"دیده بان" که با فاصله ای سه ساله با "هویت" ساخته شد، جهش چشمگیری را در قیاس با "هویت" داشت و طراوت خاصی در آن موج می زند.
وی با تمرکز بیشتر روی فیلمنامه و شخصیت پردازی، "دیده بان" جوان خود را به عارفی دوست داشتنی تبدیل کرده که هفت مرحله سیروسلوک را در مسیر جبهه طی کرده و در نهایت به فنا فی الله می رسد.
حاتمی کیا این مسیر را به خوبی به تصویر کشیده و مخاطبانش را با "دیده بان" خود همراه و همدل می سازد.
"دیده بان" در نمایش جشنواره ای به خوبی دیده شده و مورد توجه منتقدان نیز قرار گرفت و جوایزی را نیز به خود اختصاص داد که مهمترین آن جایزه ویژه هیات داوران به حاتمی کیا برای کارگردانی فیلم است.
"مهاجر" را می توان بهترین اثر دفاع مقدسی حاتمی کیا به حساب آورد که مستقیما به جنگ می پرداخت و پرنده کوچک آهنین نقشی کلیدی را در آن برعهده دارد.
وی مباحث عرفانی مطرح شده در "دیده بان" را به خوبی در مهاجر گسترش داده و به رابطه مرید و مرادگونه میان "اسد" و "محمود" جلوه خاصی بخشیده است.
در این میان پرنده مهاجر نیز که برای شناسایی مورد استفاده قرار می گیرد، دارای هویت شده و شخصیت مستقلی برای خود دارد.
ایده بهره گیری از پلاک های رزمندگان از همین فیلم آغاز شد و در فیلم های بعدی این کارگردان امتداد پیدا می کند.
فصل پایانی فیلم که با شهادت مظلومانه رزمندگان ایرانی همراه شده به خوبی با واقعه عظیم عاشورا قرینه شده و جلوه غریبی را به پایان فیلم بخشیده است.
پس از اتمام جنگ، حاتمی کیا نیز به مانند قهرمان های فیلم های خود به شهر آمده و آنها را درگیر ماجرای خنثی سازی موشک های اصابت کرده به شهر می کند.
فیلم "وصل نیکان" به علت ضعف های موجود در فیلمنامه آنچنان که باید از کار درنیامده و شخصیت ها قادر به نزدیکی به مخاطبان نیستند.
با این حال فیلم چند فصل درخشان در خود دارد که برای مثال می توان به خنثی کردن موشک در مراسم عقدکنان اشاره کرد که طنز تلخی را با خود دارد.
پس از این تجربه ناموفق، حاتمی کیا یکی از بهترین کارهایش با عنوان "از کرخه تا راین" را ساخت که اتفاق بزرگی در سینمای دفاع مقدس به حساب می آمد.
وی در اینجا "سعید" را به عنوان قهرمان فیلمش راهی سرزمینی کرده که سلامتی اش را با بمب های شیمیایی اش گرفته و حال برای مداوا به سوی خود فراخوانده است.
قصه فوق العاده فیلم این بار با تسلط تکنیکی حاتمی کیا همراه شده و به نتیجه درخشانی ختم شده است.
بازی عالی "علی دهکردی" در نقش "سعید" و "هما روستا" در نقش خواهر مهاجرت کرده او، از نقاط قوت فیلم به حساب می آیند که کیفیت ویژه ای بدان بخشیده اند.
صحنه شهادت "سعید" در بیمارستان از جمله لحظات به یادماندنی سینمای ایران است که با تکان خوردن های پلاک "سعید" در دست خواهرزاده نوجوان ایرانی - آلمانی اش به پایان می رسد.
وقوع جنگی داخلی در منطقه بالکان که به کشتار مسلمان های بوسنیایی ختم شده بود، حاتمی کیا را به سوی خود کشانده و فیلمی با ساختاری مستندگونه را خلق کرد که برخلاف فیلم قبلی اش موفق نبوده و تا حدودی آشفته به نظر می رسد.
شخصیت عکاس جنگی ایرانی به عنوان قهرمان داستان، پرداخت خوبی نداشته و مخاطب نمی تواند با او همذات پنداری کند که همین امر عدم توفیق آن را رقم زده است.
در سال 1373 وی دو فیلم "بوی پیراهن یوسف" و "برج مینو" را با پس زمینه دفاع مقدس جلوی دوربین برد که اولی ملودرامی جذاب براساس آزادگان سرفراز کشورمان است که برخی سکانس هایش عالی از کار درآمده و موسیقی تاثیرگذار "مجید انتظامی"، اثر آن را چند برابر کرده است.
در "برج مینو" نیز حاتمی کیا به آدم های درگیر جنگ پرداخته و آنها را پس از گذشت چند سال به بالای دکل دیده بانی شهر می کشاند.
فیلم آنچنان که باید از کار درنیامده و اندکی گل درشت جلوه می کند که بازی ضعیف "نیکی کریمی" آن را تشدید کرده است.
"آژانس شیشه ای" را به جرات می توان پخته ترین کار سینمایی ابراهیم حاتمی کیا دانست که به سینمای سیاسی نزدیکی بسیار دارد.
شخصیت قوی و مقتدر "حاج کاظم" که در فیلم های بعدی او نیز تکرار شده، در اینجا مردی مومن به آرمان هایش است که برای نجات جان همرزمش - عباس - دست به کار خطرناکی همچون گروگانگیری می زند.
بازی های فوق العاده "پرویز پرستویی"، "رضا کیانیان" و "حبیب رضایی" در کنار کارگردانی حساب شده حاتمی کیا و موسیقی جذاب و شنیدنی مجید انتظامی از نقاط قوت فیلمی است که سیمرغ های بلورین بهترین فیلمنامه و کارگردانی را نصیبش کرد.
فیلم در اکران عمومی نیز مورد توجه مردم قرار گرفت و فروش فوق العاده ای را رقم زد.
"روبان قرمز" با فضای عجیب و غریبش فیلمی ناموفق و ضد قصه از کارگردانی است که قصه گوی خوبی به حساب می آید.
در اینجا هم تنها بازی خوب بازیگرانش بویژه کیانیان و پرستویی کار را پیش برده و بسیاری از ضعف های فیلم را پوشانده است.
"موج مرده" دومین فیلم او با محوریت شخصیت "حاج کاظم" است که برای نمایش عمومی با مشکلات بسیار مواجه شده و پس از اندکی جرح و تعدیل روی اکران رفت که مورد توجه عامه مردم قرار نگرفت.
این درحالیست که خود ابراهیم حاتمی کیا جزو معدود کارگردان های ستاره سینمای ایران است که نامش تماشاگران بسیاری را به سالن های سینما می کشاند.
خواندن خبر مربوط به دستگیری ربایندگان یک هواپیمای ایرانی در روزنامه، کنجکاوی او را برانگیخت و فیلمنامه ای را همراه با "اصغر فرهادی" در این رابطه نوشت که به تولید فیلم بسیار جذاب "ارتفاع پست" ختم شد.
وی در ساخت فوق به یک نوع پختگی تکنیکی رسیده و در انتخاب بازیگرانش هم فوق العاده عمل کرده است.
برای مثال می توان به "حمید فرخ نژاد" و "لیلا حاتمی" اشاره کرد که به خوبی با نقش های خود یکی شده اند.
"به رنگ ارغوان" یکی از ساخته های جذاب حاتمی کیاست که چند سالی پس از ساخت به نمایش عمومی درآمده و با استقبال خوبی هم روبرو شد.
فیلم درباره یک مامور امنیتی است که برای ماموریتی عازم شمال کشور شده و دختر یکی از سرکردگان منافقین را زیر نظر دارد.
"به رنگ ارغوان" بسیار خوش ساخت از کار درآمده و بازی های درخشانی را با خود دارد که سرآمدشان حمید فرخ نژاد در نقش اصلی فیلم است.
جالب اینکه "به رنگ ارغوان" که قبل از "به نام پدر" ساخته شده بود، پس از آن به نمایش درآمد.
"به نام پدر" فیلمی به شدت معمولی با سناریویی ضعیف بود که طرفدارن حاتمی کیا را به شدت مایوس کرده و در زمره ضعیف ترین آثارش قرار گرفت که تنها بازی درخشان "مهتاب نصیرپور" را همراه دارد.
در سال 1387، حاتمی کیا فیلم اپیزودیک "دعوت" را با فیلمنامه ای از چیستا یثربی ساخته و به سراغ موضوعی به نام نازایی رفته و هریک از بخش های فیلم را اینگونه به هم پیوند داده است.
در این میان داستان مربوط به "گوهر خیراندیش" بهتر از بقیه درآمده و دیگر بخش ها با مشکلی تحت عنوان سردی بیش از حد شخصیت ها و خود داستان روبرو هستند.
در این میان حذف کامل یکی از قسمت ها نیز حواشی بسیاری را برای فیلم به وجود آورد.در این بین تنها نکته امیدوارکننده فیلم فروش نزدیک به یک میلیارد فیلم در اکران تهران است که "دعوت" را به سوددهی رساند.
حاتمی کیا در آخرین ساخته اش به نام "گزارش یک جشن" که در جشنواره بیست ونهم فیلم فجر به نمایش درآمد، به یک سینمای - اجتماعی با رگه های سیاسی روی آورد که استعاره های نچسبی آن را همراهی می کند.
با این حال نمی توان از بازی های خوب فیلم در کنار کارگردانی آن به سادگی گذشت که در زمان اکران عمومی، به آن بیشتر خواهیم پرداخت.
امامان معصوم(ع) چشمه های جوشان معرفت و گنجینه های حکمت الهی هستند که چون چراغی پر فروغ و خاموش نشدنی فراسوی علم را با پرتو افشانی خود روشن می کنند.
آنان با اندیشه ها و افکار منور خود تاریکی های جهل را از بین برده و در هر زمان امید حق ستیزان را نومید می ساختند.
پاسدار حریم وحی امام جعفر صادق (ع) یکی از این چشمه های جوشان معرفت است که در هفدهم ربیع الاول سال 83 ه.ق در مدینه دیده به جهان گشود.
دوران امامتش از سال 114 ه.ق شروع شد که این دوران مقارن با خلافت پنج تن از خلفای اموی و دو طاغوت عباسی بود.
در زمان امامت آن حضرت بر اثر جنگ و ستیزهای بنی عباس برای براندازی حکومت بنی امیه و درگیری شدیدی که آنها با یکدیگر داشتند، فضای مناسبی برای ایشان فراهم شد و برغم مشکلات حاد جامعه مسلمانان، در جهت بارور کردن فرهنگ غنی اسلامی و هدایت جامعه مسلمانان به پا خاست.
امام صادق(ع) همچون پدران بزرگوارش سخت تلاش کرد تا از فرصت ها بهره برداری کرده و در جامعه ای که امامت و خلافت رنگ پادشاهی و خودکامگی به خود گرفته بود، معنا و تفسیر روشنی از امامت و جایگاه آن ارایه دهد و مردم را به شناخت امام عصر خود رهنمون کند.
سیره عملی امام صادق(ع) گویای توجه و احترام به شخصیت مردم بویژه شاگردان مکتبش بود. در زمان آن حضرت هر کس بر او وارد می شد، مورد تکریم قرار می گرفت که این خود یکی از عوامل بسیار موثر در گرایش مردم به دین و مکتب جعفری بود.
دوران 34 ساله امامت آن حضرت یک فرصت طلایی بود تا کام تشنگان معارف ناب الهی را از زلال سرچشمه وحی سیراب سازد. از این رو تمام برخوردهای آن بزرگوار با افراد و گروه ها آموزنده بود.
یکی از ابعاد مهم زندگی امام صادق(ع) مبارزات سیاسی آن حضرت است. ایشان از هر فرصتی برای طرد و نفی طاغوتیان و ستمگران استفاده می کرد و در کنار نهضت فکری به نهضت سیاسی پرداخت. او قیام های اسلامی را تایید و طرفداران قیام را به عنوان نهی کنندگان از منکر تشویق می کرد.
ششمین امام شیعیان در طول دوران امامت خویش زحمت های فراوان و رنج های طاقت فرسایی را تحمل کرد و به پیروزی های چشمگیر و ماندگار نایل شد.
آن حضرت نه تنها به طاغوتیان و سردمداران ظلم فرصت نمی داد، بلکه همواره با افکار و اندیشه های خود مردم را از نزدیک شدن به آنان برحذر می داشت. ایشان در این زمینه با صراحت می فرماید: "کسی که درباره موضوعی چه حق و چه باطل نزد آنان (بنی امیه و یا بنی عباس) برود مانند کسی است که برای داوری نزد طاغوت و ستمگر رفته است و آن چه که طاغوت حکم کند اگرچه به حق باشد از منظر آموزه های وحیانی مردود است."
آن بزرگوار سرانجام در 25 شوال سال 148 ه.ق در سن 65 سالگی توسط منصور دوانیقی مسموم شد و پیکر مطهرش در قبرستان بقیع به خاک سپرده شد.
از سخنان گوهر بار امام شیعیان به یادگار مانده است:
* "پایین ترین درجه عقوق والدین «اف» (آه، آه) گفتن است و اگر خدا کلمه ای پایین تر از این می دانست بیان می داشت. خدا فرموده است به پدر و مادر اف نگویید.
* روز قیامت چیزی شبیه توپ (گلوله ای از پنبه) به پشت شخص می خورد و او را به بهشت می کشاند، گفته می شود این عمل صالح اوست.
* بهترین کاری که بنده خدا را به خدا نزدیک می گرداند پس از شناختن خدا نماز و نیکی به پدر و مادر است.
* از رسول خدا(ص) نقل شده که فرمود: از ناراضی ساختن پدر و مادر، پرهیز کنید زیرا بوی بهشت تا هزار سال می رود و عاق والدین و قاطع رحم آن را درک نمی کند.
* نیکی به پدر و مادر از بهترین معرفت بنده نسبت به خداست، زیرا هیچ عبادتی سودش از نیکی به پدر و مادر بخاطر خدا زودتر به صاحبش نمی رسد.
* شیعه ما از مردم چیزی را تقاضا نمی کند گرچه از گرسنگی بمیرد.
* کسی که فقیر نیست ولی تقاضای کمک مالی کند، همانا شراب می خورد (یعنی گناهش همانند شراب خواری سنگین است).
* عزت مومن، بی نیازی او از مردم است.
* همانا خداوند متعال همه کارهای مومن را به خود مومن واگذار کرده، جز این که به او اجازه نداده است خود را ذلیل کند.
* سزاوار نیست مومن خود را ذلیل کند، سوال شد: چگونه خودش را ذلیل می کند؟ فرمود: خود را در معرض کاری که از او ساخته نیست، قرار دهد.
* کسی که غذای سه روز را دارد و از مردم تقاضای کمک کند، روز قیامت با خداوند ملاقات کند در حالی که در صورتش گوشت نیست
* در هر نفسی که می کشی باید شکری بجای آوری.
* آن گاه که خدا نعمتی به تو داد و خواستی آن را حفظ کنی باید حمد و شکر خدا را زیاد انجام دهی.
* شکر نعمت پرهیز از کارهای حرام است و شکر کامل این است که انسان بگوید: "الحمد لله رب العالمین."
* وجود سه چیز است که با وجود آن ضرری متوجه انسان نمی گردد: دعا به هنگام سختی، استغفار موقع گناه و شکر به هنگام نعمت.
* نیکی کامل نمیشود، مگر با سه چیز؛ زود انجام دادن آن و کوچک شمردنش و پنهان کردنش.
* بزرگ ترین آرامش ناامیدی از مردم است.
* هر کس از خدا بترسد خداوند نیازها و خواستههای دنیا و آخرت او را برآورده میسازد.
*بر پدران خود نیکی کنید تا فرزندان شما نیز بر شما نیکی کنند و نسبت به زنان مردم عفت داشته باشید تا زنان شما نیز عفت داشته باشند.
* خداوند به بنده به خاطر محبت شدید او به فرزندش رحم میکند.
* جایگاه مردم را نزد ما از شمار روایاتی که از ما نقل میکنند، بشناسید.
* هر که در برادرش کار ناپسند ببیند و بتواند او را از آن بازدارد و چنین نکند، به او خیانت کرده است.
* مرد برای اداره منزل و خانواده خود به سه خصلت نیاز دارد که اگر در طبیعت او نباشد، باید خود را به تکلف به آنها وادارد: خوشرفتاری، گشادهدستی سنجیده و غیرت برای محفاظت از آنها.
* پیروان ما کسانی هستند که در کارهای نیک پیشقدمند و از اعمال بد خودداری میکنند.
* بی رغبتی به دنیا موجب راحتی قلب و سلامتی بدن است.
* مومن از آهن سختتر است؛ زیرا اگر آهن در آتش گداخته شود، رنگش تغییر پیدا میکند ولی مومن اگر کشته شود و دوباره زنده گردد و مجددا او را بکشند، دل او از ایمان برنمیگردد.
* چون خدا خیر بندهای را بخواهد، او را نسبت به دنیا بیرغبت و نسبت به دین دانشمند و او را به عیوبش آگاه گرداند و به هر که این خصلتها داده شود، خیر دنیا و آخرت داده شده است.
منبع: حوزه نت
احد رضایی با اعلام این مطلب افزود: تاکنون 24 موزع کتابهای خارجی عضو انجمن، سه موزع کتابهای خارجی غیر عضو و سه ناشر دانشگاهی ایرانی در این نمایشگاه ثبتنام کردهاند.
وی افزود: کتابهای این نمایشگاه به زبانهای انگلیسی، فرانسه، اسپانیایی، فارسی و عربی به نمایش در میآید.
رضایی با اشاره به موضوعات این کتابها اظهار کرد: کتابهای این نمایشگاه با موضوعات دانشگاهی شامل فنی و مهندسی، علوم انسانی، پزشکی، هنر، علوم پایه و کشاورزی و... عرضه میشود.
به گفته وی، ناشران میتوانند با مراجعه به نشانی اینترنتی www.anjomannasheran.com ثبتنام آنلاین انجام دهند.
نهمین نمایشگاه کتابهای کاربردی و دانشگاهی 14 تا 18 آبان ماه همزمان با نوزدهمین دوره هفته کتاب جمهوری اسلامی ایران در کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان برگزار میشود.
گزینه های احتمالی برای ریاست دانشگاه آزاد، از مدتها قبل، نقل محافل رسانه ای بوده و هست. در گمانه زنی ها نامهایی چون عبدا... جاسبی، فرهاد دانشجو، محمد حسن شجاعی فرد و حمید میرزاده برای تکیه زدن بر صندلی ریاست دانشگاه آزاد، بیشتر به گوش می خورد.
جاسبی و میرزاده، به هیأت امنای کنونی و آیةا...هاشمی رفسنجانی نزدیک ترند و دانشجو و شجاعی فرد از حمایت دولت برخوردارند. اگرچه برخی از تحلیلگران، ورود علی اکبر ولایتی را به میدان رقابت محتمل می دانستند اما در مقابل، وی نسبت به تصدی چنین پستی اظهار بی تمایلی کرده است.
حمید میرزاده عضو باسابقه هیأت امنای دانشگاه آزاد اسلامی نیز که سابقه همکاری طولانی مدت وی با آیةا...هاشمی رفسنجانی به قبل از پذیرش ریاست سازمان برنامه و بودجه در دولت دوم ایشان برمی گردد نیز از گزینه های جدی برای ریاست دانشگاه آزاد است که احتمال رأی مثبت شورای عالی انقلاب فرهنگی به وی نیز زیاد است، اما او هم اعلام کرده که تمایلی به پذیرش این منصب ندارد.
محمد حسن شجاعی فرد، مؤسس دانشکده مهندسی خودرو نیز شاید گزینه احتمالی دولت برای چنین پستی باشد اما سوابق کم اجرایی وی چنان قابل قیاس با دیگر رقبا نیست و این، شانس او را برای تصدی ریاست کم می کند.
فرهاد دانشجو نیز از گزینه های مطرح برای ریاست این دانشگاه است. او می گوید: تمایلی به پذیرش ریاست دانشگاه ندارم. به گفته برادر وزیر علوم، گزینه هایی چون منصور کبگانیان، فرهاد رهبر و عباس طائب نیز از گزینه های احتمالی ریاست دانشگاه هستند که گزینه فرهاد رهبر با توجه به جایگاه کنونی ریاست دانشگاه تهران، از سوی خودش منتفی است.
منصور کبگانیان، عضو فعال ستاد راهبری نقشه جامع علمی کشور نیز اعلام کرده که با وجود حجم عظیم کاری زیادی که در اجرای نقشه جامع علمی کشور بر دوش دارد، به کار دیگری نمی رسد. او می گوید: بنا دارم که جز این، کار سنگین دیگری نپذیرم.
در نگاه ات همه ی مهربانی هاست:
قاصدی که زندگی را خبر می دهد.
و در سکوت ات همه ی صداها: در نگاه ات همه ی مهربانی هاست:
قاصدی که زندگی را خبر می دهد.
و در سکوت ات همه ی صداها:
فریادی که بودن را تجربه می کند.
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
کوه با نخستین سنگ ها آغاز می شود
و انسان با نخستین درد.
در من زندانی ستمگری بود
که به آواز زنجیرش خو نمی کرد-
من با نخستین نگاه تو آغاز شدم.
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
تو که ای؟ سرو آزاده ی من
نور چشم خدا داده من
چشم تو، جام من، باده ی من
تو امیدم، توانم، بقایم.
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
سالها دل بمهر تو بستم
پشت خود را ز غمها شکستم
نیمه شبها براهت نشستم
تا شود از تو روشن سرایم .
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
چون روی بامدادان ز پیشم
غمزده، خسته جان، دلپریشم
بی خبر از دل و جان خویشم
همدم غم، اسیر بلایم .
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
تا که شب سوی من باز گردی
بادل خسته همراز گردی
همدم جان ناساز گردی
بر فلک هست، دست دعایم .
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
من ز دنیا، تو را برگزیدم
رنج بی حد بپایت کشیدم
تا شود سبز، باغ امیدم ـ
جان ز تن رفت و نیرو ز پایم .
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
زندگی بی تو، شوری ندارد
بی تو جانم سروری ندارد
چشم من بی تو نوری ندارد
ای جمال تو نور و ضیایم .
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
یادم آید یکی نیمه شب بود
در تن و جان تو سوز تب بود
جان من زین مصیبت بلب بود
شاهدم گریه ها یهایم .
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
بی خبر بودی از زاری من
غافل از رنج بیداری من
فارغ از درد و غمخواری من
و آنهمه ندبه و ناله هایم .
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
بودی آن عهدها خاکبیزان
میخرامیدی افتان و خیزان
من بدنبال تو اشکریزان
تا که در پای تو سر بسایم
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
بود آن روزگاران، شبانم
نرگسی مست تر از شرابم
سیمگون سینه، چون ماهتابم
رفت از کف جمال و صفایم .
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
بلبل من! نوای تو خواهم
عمر را در هوای تو خواهم
زندگی را برای تو خواهم
تو بپائی اگر من نپایم .
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
دست ات را به من بده
دست های تو با من آشناست
ای دیر یافته با تو سخن می گویم
به سان ابر که با توفان
به سان علف که با صحرا
به سان باران که با دریا
به سان پرنده که با بهار
به سان درخت که با جنگل سخن می گوید
زیرا که من
ریشه های تورا دریافته ام
زیرا که صدای من
با صدای تو آشناست.
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
شانه ات مجاب ام می کند
در بستری که عشق
تشنه گی ست
زلال شانه های ات
هم چنان ام عطش می دهد
در بستری که عشق
مجاب اش کرده است.
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
تـن تـو آهـنگی است
و تـن من کلمه ای است
که در آن می نـشیند
تا نـغمه ای در وجود آیـد
سروده ی که تـداوم را می تـپد
در نگاهت همه ی مهـربـانی هاست:
قـاصدی که زنـدگی را خبر می دهد.
و در سکـوتـت همه صداها
فـریـادی که بـودن را
تـجربـه می کـند.
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
عـشق
خـاطره یی ست به انتـظار ِ حـدوث و تـجـدد نـشسته?
چـرا کـه آنـان اکـنون هـر دو خـفـته انـد.
در ایـن سوی بـستر
مـردی و
زنـی
در آن سـوی.
تــندبـادی بـر درگـاه و
تـندبـاری بـر بـام.
مـردی و
زنـی
خـفته.
و در انتـظار ِ تـکرار و حـدوث
عــشقی
خـسته.
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
با درودی به خانه می آیی و
با بدرودی
خانه را ترک می گویی
ای سازنده!
لحظه ی ِ عمر ِ من
به جز فاصله یِ میان این درود و بدرود نیست:
این آن لحظه ی ِ واقعی ست
که لحظه ی ِ دیگر را انتظار می کشد.
نوسانی در لنگر ساعت است
که لنگر را با نوسانی دیگر به کار می کشد.
گامی است پیش از گامی دیگر
که جاده را بیدار می کند.
تداومی است که زمان مرا می سازد
لحظه ای است که عمر ِ مرا سرشار می کند.
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
اشک رازیست
لبخند رازیست
عشق رازیست
اشک آن شب لبخند عشقم بود
قصه نیستم که بگویی
نغمه نیستم که بخوانی
صدا نیستم که بشنوی
یا چیزی چنان که ببینی
یا چیزی که چنان بدانی…
من درد مشترکم
مرا فریاد کن.
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
آنگاه بانوی پر غرور عشق خود را دیدم
در آستانه پر نیلوفر،
که به آسمان بارانی می اندیشید
و
آنگاه بانوی پر غرور عشق خود را دیدم
در آستانه پر نیلوفر باران،
که پیرهنش دستخوش بادی شوخ بود
و آنگاه بانوی پر غرور باران را
در آستانه نیلوفرها،
که از سفر دشوار آسمان باز می آمد.
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
من کیم؟ گنج مهر و وفایم
من کیم؟ آسمان سخایم
من کیم؟ چهره یی آشنایم
مادرم، جلوه گاه خدایم
من کیم؟ عاشق روی فرزند
جان من پر کشد سوی فرزند
بر نخیزد دل از کوی فرزند
عاشقم، عاشقی مبتلایم
فریادی که بودن را تجربه می کند.
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
کوه با نخستین سنگ ها آغاز می شود
و انسان با نخستین درد.
در من زندانی ستمگری بود
که به آواز زنجیرش خو نمی کرد-
من با نخستین نگاه تو آغاز شدم.
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
تو که ای؟ سرو آزاده ی من
نور چشم خدا داده من
چشم تو، جام من، باده ی من
تو امیدم، توانم، بقایم.
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
سالها دل بمهر تو بستم
پشت خود را ز غمها شکستم
نیمه شبها براهت نشستم
تا شود از تو روشن سرایم .
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
چون روی بامدادان ز پیشم
غمزده، خسته جان، دلپریشم
بی خبر از دل و جان خویشم
همدم غم، اسیر بلایم .
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
تا که شب سوی من باز گردی
بادل خسته همراز گردی
همدم جان ناساز گردی
بر فلک هست، دست دعایم .
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
من ز دنیا، تو را برگزیدم
رنج بی حد بپایت کشیدم
تا شود سبز، باغ امیدم ـ
جان ز تن رفت و نیرو ز پایم .
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
زندگی بی تو، شوری ندارد
بی تو جانم سروری ندارد
چشم من بی تو نوری ندارد
ای جمال تو نور و ضیایم .
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
یادم آید یکی نیمه شب بود
در تن و جان تو سوز تب بود
جان من زین مصیبت بلب بود
شاهدم گریه ها یهایم .
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
بی خبر بودی از زاری من
غافل از رنج بیداری من
فارغ از درد و غمخواری من
و آنهمه ندبه و ناله هایم .
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
بودی آن عهدها خاکبیزان
میخرامیدی افتان و خیزان
من بدنبال تو اشکریزان
تا که در پای تو سر بسایم
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
بود آن روزگاران، شبانم
نرگسی مست تر از شرابم
سیمگون سینه، چون ماهتابم
رفت از کف جمال و صفایم .
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
بلبل من! نوای تو خواهم
عمر را در هوای تو خواهم
زندگی را برای تو خواهم
تو بپائی اگر من نپایم .
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
دست ات را به من بده
دست های تو با من آشناست
ای دیر یافته با تو سخن می گویم
به سان ابر که با توفان
به سان علف که با صحرا
به سان باران که با دریا
به سان پرنده که با بهار
به سان درخت که با جنگل سخن می گوید
زیرا که من
ریشه های تورا دریافته ام
زیرا که صدای من
با صدای تو آشناست.
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
شانه ات مجاب ام می کند
در بستری که عشق
تشنه گی ست
زلال شانه های ات
هم چنان ام عطش می دهد
در بستری که عشق
مجاب اش کرده است.
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
تـن تـو آهـنگی است
و تـن من کلمه ای است
که در آن می نـشیند
تا نـغمه ای در وجود آیـد
سروده ی که تـداوم را می تـپد
در نگاهت همه ی مهـربـانی هاست:
قـاصدی که زنـدگی را خبر می دهد.
و در سکـوتـت همه صداها
فـریـادی که بـودن را
تـجربـه می کـند.
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
عـشق
خـاطره یی ست به انتـظار ِ حـدوث و تـجـدد نـشسته?
چـرا کـه آنـان اکـنون هـر دو خـفـته انـد.
در ایـن سوی بـستر
مـردی و
زنـی
در آن سـوی.
تــندبـادی بـر درگـاه و
تـندبـاری بـر بـام.
مـردی و
زنـی
خـفته.
و در انتـظار ِ تـکرار و حـدوث
عــشقی
خـسته.
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
با درودی به خانه می آیی و
با بدرودی
خانه را ترک می گویی
ای سازنده!
لحظه ی ِ عمر ِ من
به جز فاصله یِ میان این درود و بدرود نیست:
این آن لحظه ی ِ واقعی ست
که لحظه ی ِ دیگر را انتظار می کشد.
نوسانی در لنگر ساعت است
که لنگر را با نوسانی دیگر به کار می کشد.
گامی است پیش از گامی دیگر
که جاده را بیدار می کند.
تداومی است که زمان مرا می سازد
لحظه ای است که عمر ِ مرا سرشار می کند.
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
اشک رازیست
لبخند رازیست
عشق رازیست
اشک آن شب لبخند عشقم بود
قصه نیستم که بگویی
نغمه نیستم که بخوانی
صدا نیستم که بشنوی
یا چیزی چنان که ببینی
یا چیزی که چنان بدانی…
من درد مشترکم
مرا فریاد کن.
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
آنگاه بانوی پر غرور عشق خود را دیدم
در آستانه پر نیلوفر،
که به آسمان بارانی می اندیشید
و
آنگاه بانوی پر غرور عشق خود را دیدم
در آستانه پر نیلوفر باران،
که پیرهنش دستخوش بادی شوخ بود
و آنگاه بانوی پر غرور باران را
در آستانه نیلوفرها،
که از سفر دشوار آسمان باز می آمد.
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
من کیم؟ گنج مهر و وفایم
من کیم؟ آسمان سخایم
من کیم؟ چهره یی آشنایم
مادرم، جلوه گاه خدایم
من کیم؟ عاشق روی فرزند
جان من پر کشد سوی فرزند
بر نخیزد دل از کوی فرزند
عاشقم، عاشقی مبتلایم در نگاه ات همه ی مهربانی هاست:
قاصدی که زندگی را خبر می دهد.
و در سکوت ات همه ی صداها:
فریادی که بودن را تجربه می کند.
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
کوه با نخستین سنگ ها آغاز می شود
و انسان با نخستین درد.
در من زندانی ستمگری بود
که به آواز زنجیرش خو نمی کرد-
من با نخستین نگاه تو آغاز شدم.
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
تو که ای؟ سرو آزاده ی من
نور چشم خدا داده من
چشم تو، جام من، باده ی من
تو امیدم، توانم، بقایم.
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
سالها دل بمهر تو بستم
پشت خود را ز غمها شکستم
نیمه شبها براهت نشستم
تا شود از تو روشن سرایم .
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
چون روی بامدادان ز پیشم
غمزده، خسته جان، دلپریشم
بی خبر از دل و جان خویشم
همدم غم، اسیر بلایم .
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
تا که شب سوی من باز گردی
بادل خسته همراز گردی
همدم جان ناساز گردی
بر فلک هست، دست دعایم .
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
من ز دنیا، تو را برگزیدم
رنج بی حد بپایت کشیدم
تا شود سبز، باغ امیدم ـ
جان ز تن رفت و نیرو ز پایم .
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
زندگی بی تو، شوری ندارد
بی تو جانم سروری ندارد
چشم من بی تو نوری ندارد
ای جمال تو نور و ضیایم .
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
یادم آید یکی نیمه شب بود
در تن و جان تو سوز تب بود
جان من زین مصیبت بلب بود
شاهدم گریه ها یهایم .
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
بی خبر بودی از زاری من
غافل از رنج بیداری من
فارغ از درد و غمخواری من
و آنهمه ندبه و ناله هایم .
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
بودی آن عهدها خاکبیزان
میخرامیدی افتان و خیزان
من بدنبال تو اشکریزان
تا که در پای تو سر بسایم
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
بود آن روزگاران، شبانم
نرگسی مست تر از شرابم
سیمگون سینه، چون ماهتابم
رفت از کف جمال و صفایم .
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
بلبل من! نوای تو خواهم
عمر را در هوای تو خواهم
زندگی را برای تو خواهم
تو بپائی اگر من نپایم .
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
دست ات را به من بده
دست های تو با من آشناست
ای دیر یافته با تو سخن می گویم
به سان ابر که با توفان
به سان علف که با صحرا
به سان باران که با دریا
به سان پرنده که با بهار
به سان درخت که با جنگل سخن می گوید
زیرا که من
ریشه های تورا دریافته ام
زیرا که صدای من
با صدای تو آشناست.
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
شانه ات مجاب ام می کند
در بستری که عشق
تشنه گی ست
زلال شانه های ات
هم چنان ام عطش می دهد
در بستری که عشق
مجاب اش کرده است.
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
تـن تـو آهـنگی است
و تـن من کلمه ای است
که در آن می نـشیند
تا نـغمه ای در وجود آیـد
سروده ی که تـداوم را می تـپد
در نگاهت همه ی مهـربـانی هاست:
قـاصدی که زنـدگی را خبر می دهد.
و در سکـوتـت همه صداها
فـریـادی که بـودن را
تـجربـه می کـند.
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
عـشق
خـاطره یی ست به انتـظار ِ حـدوث و تـجـدد نـشسته?
چـرا کـه آنـان اکـنون هـر دو خـفـته انـد.
در ایـن سوی بـستر
مـردی و
زنـی
در آن سـوی.
تــندبـادی بـر درگـاه و
تـندبـاری بـر بـام.
مـردی و
زنـی
خـفته.
و در انتـظار ِ تـکرار و حـدوث
عــشقی
خـسته.
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
با درودی به خانه می آیی و
با بدرودی
خانه را ترک می گویی
ای سازنده!
لحظه ی ِ عمر ِ من
به جز فاصله یِ میان این درود و بدرود نیست:
این آن لحظه ی ِ واقعی ست
که لحظه ی ِ دیگر را انتظار می کشد.
نوسانی در لنگر ساعت است
که لنگر را با نوسانی دیگر به کار می کشد.
گامی است پیش از گامی دیگر
که جاده را بیدار می کند.
تداومی است که زمان مرا می سازد
لحظه ای است که عمر ِ مرا سرشار می کند.
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
اشک رازیست
لبخند رازیست
عشق رازیست
اشک آن شب لبخند عشقم بود
قصه نیستم که بگویی
نغمه نیستم که بخوانی
صدا نیستم که بشنوی
یا چیزی چنان که ببینی
یا چیزی که چنان بدانی…
من درد مشترکم
مرا فریاد کن.
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
آنگاه بانوی پر غرور عشق خود را دیدم
در آستانه پر نیلوفر،
که به آسمان بارانی می اندیشید
و
آنگاه بانوی پر غرور عشق خود را دیدم
در آستانه پر نیلوفر باران،
که پیرهنش دستخوش بادی شوخ بود
و آنگاه بانوی پر غرور باران را
در آستانه نیلوفرها،
که از سفر دشوار آسمان باز می آمد.
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
من کیم؟ گنج مهر و وفایم
من کیم؟ آسمان سخایم
من کیم؟ چهره یی آشنایم
مادرم، جلوه گاه خدایم
من کیم؟ عاشق روی فرزند
جان من پر کشد سوی فرزند
بر نخیزد دل از کوی فرزند
عاشقم، عاشقی مبتلایم
اَللّهُمَّ اَدْخِلْ عَلى اَهْلِ الْقُبُورِ السُّرُورَ
خدایا بفرست بر خفتگان در گور نشاط و سرور
اَللّهُمَّ اَغْنِ کُلَّ فَقیرٍ اَللّهُمَّ اَشْبِعْ کُلَّ جایِعٍ اَللّهُمَّ اکْسُ کُلَّ عُرْیانٍ
خدایا دارا کن هر ندارى را خدایا سیر کن هر گرسنه اى را خدایا بپوشان هر برهنه را
اَللّهُمَّ اقْضِ دَیْنَ کُلِّ مَدینٍ
خدایا ادا کن قرض هر قرضدارى را
اَللّهُمَّ فَرِّجْ عَنْ کُلِّ مَکْرُوبٍ اَللّهُمَّ رُدَّ کُلَّ غَریبٍ
خدایا بگشا اندوه هر غمزده را ، خدایا به وطن بازگردان هر دور از وطنى را
اَللّهُمَّ فُکَّ کُلَّ اَسیرٍ اَللّهُمَّ اَصْلِحْ کُلَّ فاسِدٍ مِنْ اُمُورِ الْمُسْلِمینَ
خدایا آزاد کن هر اسیرى را خدایا اصلاح کن هر فسادى را از کار مسلمین
اَللّهُمَّ اشْفِ کُلَّ مَریضٍ اَللّهُمَّ سُدَّ فَقْرَنا بِغِناکَ
خدایا درمان کن هر بیمارى را خدایا ببند رخنه فقر ما را به وسیله دارائى خود
اَللّهُمَّ غَیِّرْ سُوءَ حالِنا بِحُسْنِ حالِکَ
خدایا بدى حال ما را بخوبى حال خودت مبدل کن
اَللّهُمَّ اقْضِ عَنَّا الدَّیْنَ وَاَغْنِنا مِنَ الْفَقْرِ
خدایا ادا کن از ما قرض و بدهیمان را و بى نیازمان کن از نداری
اِنَّکَ عَلى کُلِّشَى ءٍ قَدیرٌ
که راستى تو بر هر چیز توانائى
بگذار آدمها تا میتوانند سنگ باشند، تو از نژاد چشمه باش
*****
آرامش رهایی ازطوفان نیست , بلکه آرام زندگی کردن درمیان طوفان است.
*****
صاحبان اخلاق، روح جامعه خود هستند. (امرسون)
*****
فراموش کن چیزی را که نمیتوانی به دست آوری و به دست آور چیزی را که نمیتوانی فراموش کنی
*****
اول مرکز را پیدا کن بعد دایره ات را بکش.
*****
هفت راز خوشبختی کوروش کبیر متنفرنباش ;عصبانی نشو ;ساده زندگی کن; کم توقع باش ;همیشه لبخند بزن; ببخش و یک عشق خوب داشته باش
*****
برای کسی بسوز که برای خاموش کردنت از اشکش مایه بذاره . . .
*****
یه ضرب المثل چینی میگه : برنج سرد را می توان خورد ، چای سرد را می توان نوشید اما نگاه سرد را نمی توان تحمل کرد . . .
*****
عده ای دائم مینالند که گل سرخ خار دارد، ما باید شاد باشیم که خارها گل دارند. (الفونس کار)
*****
کاش همیشه در کودکی می ماندیم تا به جای دلهایمان سر زانوهایمان زخمی میشد
*****
به روزها دل مبند ، روزها به فصل که میرسند ، رنگ عوض میکنند
با شب بمان ، شب گرچه تاریک است ، لیکن همیشه یک رنگ است .
(دکتر شریعتی)
*****
تنها گرگها نیستند که لباس میش می پوشند
گاهی پرستوها هم لباس مرغ عشق برتن می کنند..
عاشق که شدی کوچ میکنند